دومی: خط فقر دیگه چیه؟ تا جوان بودیم نگران خط سیاسیمون بودیم! قبل از اون هم وقتی مدرسه میرفتیم نگران خط واحد بودیم که مبادا عوضی سوار یک اتوبوس دیگه بشیم و هم بلیت باطل بشه و هم از یک جای دیگه سردربیاریم...!
اولی: بازخوبه که تو نگران همین دو تا خط بودی! من که از کلاس اول ابتدایی، خطم خراب بود و هیچوقت هم درست نشد و مادربزرگم به شوخی میگفت، اگه خطترو روی زمین بذارن، عین مورچه راه میافته!
دومی: خب، نگفتی خط فقر چیه؟!
اولی: پس گوش کن، اگه درآمد یک نفر درماه کمتر از 990هزار و خردهای تومن باشه فقیر محسوب میشه!
دومی: با این حساب من که تو قعر فقرم با 350هزارتومن حقوق بازنشستگی...
اولی: آره، اما...
در این لحظه تلفن قطع شد. دخترم که با توجه به نحوه گوش سپردن من به تلفن و ساکت ماندنم، آن هم پس از یک گفتوشنود بلند با همکارم، کنجکاو شده بود، زیرچشمی نگاهم میکرد. من هم بیآنکه حواسم باشد، زیر لب واگویه میکردم: خط فقر، خط فقر...
دخترم پرسید: بابا! با کی حرف میزدی؟ خط فقر چیه؟!
ناگهان به خودم آمدم و برای جمعوجور کردن قضیه بادستپاچگی گفتم، همین الان توی روزنامه خوندم، کو، کجاست؟ روزنامهرو بیارین! دخترم رفت و روزنامه را آورد. از شانس من در همان صفحه اول با تیتر درشت، میزان خط فقر از قول یکی از مسئولان اعلام شده بود. دیدم باید توضیح بدهم. پس پسرم را هم که پشت کامپیوتر نشسته بود صدا کردم تا او جداگانه مرا سؤالپیچ نکند! برای فرزندانم توضیح دادم که خط فقر یعنی چه و چه تعداد از مردم با رقمی که اعلام شده زیر خط فقر قرار دارند.
چشمتان روز بد نبیند. سؤالات زنجیرهای خواهر و برادر شروع شد. حالا چه کار کنیم که از زیرخط فقر بیایم بالا!چرا دولت کاری نمیکنه که این همه مردم زیر خط فقر نباشن!؟ما که این همه درآمد داریم، چرا باید جمعیت زیرخط فقر هم داشته باشیم؟!
.... با هزار و یک دلیل قانعشان کردم که من، غیر از اداره جاهای دیگر هم بعد از ظهرها کار میکنم و آنقدر درآمد دارم که خانواده لنگ روزی نباشد.
کارمند دونپایه